عالم فرهیخته شیخ فضل الله نوری
یکی از رهبران برجسته تاریخی که سهم زیادی در بیداری دین باوری و دین محوری کشور در یکصد سال اخیر داشته است، شهید شیخ فضل الله نوری است. این مجتهد وارسته و شجاع و خداجو و دین محور سهم بایسته ای در حرکت عمومی مردم در جریان مشروطیت داشت. مرحوم شیخ فضل الله به همراه دو یاور انقلاب مشروطه، مرحوم ایت الله سید عبدالله بهبهانی و مرحوم آیت الله سیّد محمد طباطبایی مردم را در جهت پایان دادن به حکومت خودکامه شاهان مستبد قاجار و درباریان فاسد، به حرکت درآورد. او پس از چند تحصن در صحن حضرت عبدالعظیم و صحن حضرت معصومه (سلام الله علیها) نخست مردم را از تفکرات خود در تشکیل حکومت دینی آشنا کرد سپس با حرکت های برنامه ریزی شده و دقیق خود به لزوم ایجاد حکومتی بر مبنای اسلام ناب فراخواند.
«…در مشروطه دیدند که یک ملّا در نجف و چند معمم در تهران اساس استبداد و حکومت خودکامه ای که در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر کردند و در این مسایل آنهایی که مخالف بودند از پا ننشستند. آنها هم فعالیت خودشان را می کردند که حالا بخواهیم همه را بگوییم طولانی است. لکن راجع به همین مشروطه و اینکه مرحوم شیخ فضل الله (رحمةالله) ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد. باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجی ها که
یک همچو قدرتی را در روحانیت دیدند کاری کردند در ایران که شیخ فضل الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف، روحانی نما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.»[29]
شیخ فضل الله عالمی فرهیخته، آگاه، با تعصب، با نفوذ و دشمن ستیز بود. او در برخورد با قدرت های استکباری اصلاً اهل مماشات نبود. به هیچ وجه حاضر نبود آنها را به عنوان حتی یک واقعیت بپذیرد. او به میزانی که دشمن ستیز بود، دارای دشمنان بسیار از قدرتهای خارجی و عوامل داخلی آنها بود. شیخ که به خوبی راه را یافته بود و هدف خود را بی محابا تعقیب می کرد مورد بغض و کینه زورمداران و خائنان به وطن قرار داشت. همانهایی که اصلاً نمی خواستند برای روحانیت هیچگونه نقش و سهمی قایل شوند. آنهایی که قدرت فوق العاده روحانیت را در به زانو درآوردن قدرت لندن در جریان تحریم تنباکو در سال 1270 هجری شمسی دیده بودند و شکست ذلّت بار انگلیس را مشاهده کردند، درصدد ضربه زدن به روحانیت بر آمدند.درباره شکست ذلّت بار لندن در تحریم تنباکو همین قدر بس که ادوارد برون می نویسد:«لغو این امتیاز لطمه بزرگی به حیثیت دولت انگلیس وارد آورد.»[30]
انگلیس پس از لغو خردکننده امتیاز تنباکو تصمیم گرفت که عامل این شکست را که روحانیت شیعه بود، بتدریج تضعیف و سپس از دور خارج کند. بر دار شدن شیخ فضل الله یکی از صحنه های سناریوی شوم انگلیس در تسلط مطلق بر کشور با تضعیف روحانیت است.در اینجا به زندگی این عالم وارسته اشاره ای می کنیم. سپس بر دار شدن وی را به تصویر می کشیم.
وزانت علمی شیخ فضل الله
شیخ فضل الله بدون تردید به لحاظ علمی سرآمد عالمان زمان خود بود. هیچکس در تهران و دیگر شهرهای ایران به مقام علمی وی نمی رسید. در اینجا اظهارنظر بعضی از افراد معروف زمان وی را در مورد مقام علمی شیخ می آوریم:شیخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف و فقیه جامع و کامل مجتهد سرشناس و عالمی متبحّر از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود.[31]اینکه مقام علمی اش بالاتر از سیدین مسندنشین (آیت الله بهبهانی و آیت الله سید محمد طباطبایی) است. مسایل شرعی غالباً به او رجوع می شد.[32]در پایتخت مرجع امورات شرعی و تقریباً شخص اول ایران بود.[33]کسروی هم که از سرسخت ترین مخالفین شیخ است معتقد است که شیخ فضل الله مجتهد اعلم و باشکوه تهران شمرده می شد.[34]در پایتخت، شیخ بالاترین مقام روحانیت را حائز بود. گفته می شود از حیث معلومات و تبحر در معلومات دین از همگنانش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته است. هر روز در مساجد و درس و خانه اش هزاران نفر اجتماع می کردند.[35]
در بحبوحه انقلاب آنچه امکان داشت به این پیرمرد به دروغ، افتراء و تهمت زدند. اما هیچ کس منکر مقام علمی او نشد. شیخ فضل الله مقام اجتهاد داشت و این مقام بر همه کس مسلم بود. به طوری که حتی سرسخت ترین دشمنان او نیز نتوانستند عظمت علمی او را انکار کنند.[36]شیخ فضل الله اولاً مردی بود که احتیاجی به گرفتن مال از دیگران نداشت، به سبب آنکه در مازندران علاقه ملکی و درآمد منظم داشت. ثانیاً خوب درس خوانده بود و تا زمانی هم که زن و فرزند داشت در عتبات درس می خواند و خیلی خوب مراتب اجتهاد را گذرانده بود. ثالثاً باهوش و حضور ذهن بود و اغلب در موقع ترسیم مُهرش به اوراق قبل از آنکه به ثبت های خود رجوع کند از
خاطره اش کمک می گرفت و حاصل خاطره اش در این امور به آنچه ثبت شده بود مطابقت داشت. رابعاً به سبب آنکه کمی متعیّن زندگی می کرد، و با سواد و مجتهد جامع الشرایط شناخته شده بود، تمام رجال و اولیای امور و پادشاهان و اقران و آشنایانش به او به نظر اعزاز و احترام نگاه می کردند. این اوصاف او را فردی ممتاز و لازم الاحترام نموده بود. این صنعت را هم باید اضافه نمایم که بسیار در ابراز عقایدش شجاع و بی باک بود. مطلقاً از این لحاظ بر خلاف روحانیان معاصرش محافظه کار نبود و ملاحظه قدرت روز را نمی نمود.[37]بهرحال از طلاب علوم دینی از مجلس درس وی سود می بردند و گویا در آن تاریخ از همگنانش، حوزه درس شایسته تری دارا بودند و شخصیت هایی همچون شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم) از او بهره برده اند.[38]
اتهامات شیخ فضل الله نوری!
همانگونه که گفتیم، شیخ فضل الله عالمی وارسته و عامل بود. او آگاه به مسایل زمان خود بود. شرایط جهانی را می شناخت. او به خوبی می دانست که به رغم تضاد آشکاری که دو قدرت مسلط زمان یعنی روس و انگلیس با هم داشتند در تضعیف اسلام و مسلمین اتفاق نظر کامل بین آنها بود. این دو قدرت اگرچه در دو سمت و سو حرکت می کردند اما در گسترش نفوذ خود در کشورهای اسلامی به منظور نابودی اسلام و مسلمین کاملاً متفق و متحد بودند.شیخ فضل الله به خوبی این مسایل را می شناخت و تنها راه چاره را در اتحاد مسلمین در جهت عمل به دستورات اسلام می دید. او ابداً با انگلیس و روس سر آشتی نداشت. وی هرگز با آنها مماشات نمی کرد. شیخ آشکارا می گفت:اسلام دین شورا و مساوات است. چه افتاده است که با وجود آیه کریمه «وَ اَمرُهُم شُوری بَینَهُمْ»[39]
انگلستان باید برای ما شورا درست کند.[40]
انگلیسی ها اعدام او را می خواستند و یپریم خان ارمنی را به این کار تشویق کردند. قصدشان این بود که مجازات شیخ فضل الله علنی و آشکار باشد تا موجب عبرت مردم گردد. می خواستند کاری کنند که علماء و روحانیت دیگر مجالی برای دخالت در امور کشور نداشته باشند و اصولاً زمینه ای برای مبارزات سیاسی که لاجرم منافع نامشروع استکبار جهانی را به خطر می اندازد، برای علماء باقی نماند. تا قدرت های سلطه گر
نفس راحتی بکشند و راه پیشبرد و مطامع دشمنان اسلام در ایران باز باشد و هرکاری آنها بخواهند انجام دهند. وقتی روحانیت را این گونه از دور خارج کردند غیرروحانی را به تسلیم وادار کردن کار دشواری نیست.[41]پس از شهادت شیخ فضل الله، علمای مشروطه خواه و یاران شیخ مانندحاج خمامی از علماء و مجتهدان گیلان، با گلوله مشروطه خواهان از پای درآمد. همچنین فاضل قزوینی و آقا شیخ جلیل سنقری و آقا میرزا محسن خاتون آبادی و آقا میرزا ابراهیم خویی و برخی سادات سرخاب و محله شتربانان تبریز به شهادت رسیدند.[42]سید میرهاشم تبریزی رئیس انجمن اسلامیه تبریز در میدان توپخانه تهران در سن 45 سالگی به دار آویخته شد.[43]
عجیب اینکه پس از اعدام شیخ فضل الله، عوامل استکبار که از علماء و روحانیون ناراضی بودند و اصولاً علما را مخالف سلطه اربابان خود می دیدند در سال 1328 هجری قمری یعنی یکسال پس از اعدام شیخ، مرحوم آیت الله سید عبدالله بهبهانی از پیشتازان انقلاب مشروطیت را هم کشتند. رهبر گروهی که سید عبدالله را به شهادت رساندند حیدر عمو اوغلی بود. هدایت این گروه را که به «کمیته دهشت» معروف شد تقی زاده به عهده داشت.[44]
اتهام سید عبدالله بهبهانی مخالفت با اصول مشروطه نبود بلکه سید عبدالله با سکولاریسم مخالف بود. نهضتی که پس از انقلاب مشروطه توسط ایادی انگلیس در ایران به راه افتاده بود و حرث و نسل را از بین می برد، سکولاریسم بود که داشت با سرعت فراگیر می شد. این بار سیدعبدالله در مسیر سکولاریسم ایستاده بود. او را هم باید از پیش رو برمی داشتند.
ناامنی، هرج و مرج، ناامیدی، ارعاب، تهدید، قتل ضرب و جرح و دزدی… از یکطرف، ملکوک کردن افراد مؤثر و محترم، انتشار شبنامه و روزنامه بر علیه رجال و شخصیت های روحانی و غیرروحانی چنان وضع آشفته ای در کشور به وجود آورده بود و چنان سایه شوم یاس و ابر بدبینی و بی دینی بر همه جا گسترده شده بود که دیگر کسی جرأت اسم بردن از مشروطه مشروعه جرأت دفاع از اسلام و تمسّک به اسلام و اجرای مراسم اسلامی را نداشت.[45]
نخستین حملات روشنفکران وابسته و فرنگی مأبان دین فروش و سکولارهای وطنی که ابتدا متوجه قلیلی از روحانیت بود رفته رفته بالا گرفت. اما پس از شهادت شیخ فضل الله، با طرح شعار جدایی دین از سیاست!! تمامی روحانیون را هدف تیرهای زهرآگین خود کردند.
این بار عناصر وابسته وطنی که دین خود را به دنیای انگلیس فروخته بودند، فرصتی بدستشان آمده بود و دین و تمامی مظاهر دینی را مورد بی حرمتی قرار می دادند. جالب است بدانیم آنهایی که قبلاً شیخ فضل الله را به دلیل مخالفت با مشروطه مورد اتهام قرار دادند و با همان اتهام به شهادت رساندند این بار تمامی روحانیت را که از مظاهر دین بودند مورد بی احترامی و اتهام های واهی قرار می دادند. در این مرحله دو شخصیت برجسته مشروطه خواه یعنی سیدعبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی نیز از تعرض و آزار و بی احترامی مصون نماندند. همانگونه که گفتیم سیدعبدالله بهبهانی را کشتند و سید محمد طباطبایی را خانه نشین کردند.
روشنفکران وابسته که برای تضعیف روحانیت و نابودی برنامه ریزی شده اسلام ابتدا شیخ فضل الله را از دور خارج کرده بودند طرح خود را مرحله به مرحله به اجرا گذاشتند و پرده دوم این نمایشنامه خطرناک را مطرح کردند.بعد از ورود سرداران فاتح به تهران و تغییر سلطنت و استیلای مشروطیت، بعضی از مردم عجله در آمدن حجت الاسلام بهبهانی از
نجف به تهران دارند. جمعی از فرنگی مأبان و مشروطه خواهان زمزمه دادند که اگر آقا بیایند اصلاً نباید مداخله در امور داشته باشند. چون این ترتیباتی که پیش آمد همه به واسطه عدم رفتار به قانون بود!! در افتتاح ثانوی مجلس نخواهیم گذاشت که آقای بهبهانی مداخله در امور داشته باشند.[46]
این تازه اول کار بود. عناصر خارجی که منافع غیرمشروع خود را در دوری مردم و یا حتی المقدور دولتمردان از اسلام می دیدند استراتژی جدید خود را در وهله اول به جدا کردن دین از سیاست و یا عدم دخالت روحانیون و علماء در امور سیاسی گذاشته بودند، پا را از این فرا گذاشتند و علاوه بر عدم دخالتهای بهبهانی، بعضی مغرور، لابشرط، بی مبالات که مستمسک آزادی به دستشان آمده می خواهند بکلی عوامل شرع دین اسلام را متروک نمایند.[47]
اما اگر آقای بهبهانی هم کوتاه می آمد، سردمداران مشروطیت که هیچگونه اعتقادی به مشروطیت هم نداشتند تصمیم به کشتن ایشان گرفتند و این امر در جلسه سری به تصویب رسید که اگر آقای بهبهانی اعتراض نمود او را خواهیم کشت.
یعنی دیگر حیایی برای مشروطه خواهان سکولار نمانده بود تا بخواهند با روحانیون مماشات نمایند و یا آنها را تحمل کنند. آنها صریحاً می گفتند که اگر علماء و روحانیون بهرشکل از اشکال بخواهند در امور سیاست دخالت کنند آنها را قتل عام می کنیم. با توجه به میزان محبوبیت آقای بهبهانی و مکانت و منزلت ایشان در انقلاب مشروطه، آنها آشکارا به وی اخطار کردند که یا در برابر افعال و افکار سکولارها ساکت شود و یا اینکه منتظر شود که به شیخ فضل الله بپیوندد.
پس از به شهادت رسیدن آیت الله بهبهانی، بسیاری از افراد ساده و فریب خورده که علت بردار شدن شیخ فضل الله را مخالفت با اساس مشروطه می دانستند، فهمیدند که فریب خورده اند و مخالفت شیخ فضل الله را با مشروطیت بی اساس دانستند. آنها به خوبی پی بردند که طرح اینگونه اتهامات واهی به شیخ و امثال شیخ جهت بیرون راندن علماء از صحنه سیاسی بوده است.شیخ فضل الله نقش برجسته ای در مشروطیت داشت. ولی او به دنبال مشروطه مشروعه بود.
این عالم برجسته که معتقد به ولایت فقیه بود به خوبی به قدرت اسلام در اداره امور جامعه واقف بود. به خصوص اجتهاد را عامل پایداری حضور دین در متن جامعه می دانست. او اسلام را دین سیاست و مملکتداری معرفی می کرد و تلاش آنهایی که حل مشکلات را در دست اروپا می دانستند بیهوده می پنداشت. اما سکولارها و روشنفکرمأبان تاریک دل و وابستگان به انگلیس و حقوق بگیران اجانب، به تحریک لندن، چنین تفکری را مغایر با منافع درازمدت ابرقدرت ها در ایران می دانستند و با این تفکر شدیداً به مبارزه برخاستند. این مبارزه تا حد زیادی کارساز واقع شد. زیرا نخست علماء را یکی پس از دیگری از پای درآوردند و یا از میدان خارج ساختند سپس زمینه لازم را با این اقدامات برای به قدرت رساندن رضاخان فراهم کردند. چون رضاخان حاصل و محصول دین ستیزان غرب گرا بود. سکولارها رضاخان را در تأمین منافع غرب و به خصوص در دین ستیزی بهترین انتخاب
می دانستند. رضاخان با قدرت فوق العاده و حمایت لندن، با تمامی مظاهر اسلام به خصوص با علماء به ستیز برخاست.امروز که 97 سال از بردار شدن شیخ فضل الله می گذرد نه تنها هنوز هم شیخ فضل الله زیر سؤال است بلکه اصولاً نقش روحانیت در مسایل سیاسی نادیده گرفته می شود و به طور کلی اسلام و روحانیت را فاقد کارآیی برای اداره جامعه می دانند. آنها که مستندات خود را تفکرات غربی ها ـ به خصوص آن دسته از نویسندگانی که پس از رنسانس ظهور کردندـ قرار داده اند به کلی با دین باوری به ستیز پرداختند. ستیزی که حتی انقلاب اسلامی هم نتوانست از بین ببرد. چه شاهدیم که تا امروز هم سلمان رشدی های وطنی گستاخانه تمامیت دین اسلام را مورد تعرض قرار داده اند و به رغم برخورد بزرگوارانه انقلاب اسلامی نسبت به این گروه بیگانه پرست، باز آنها ساکت ننشسته اند و همه روزه به اشکال مختلف به این روش خائنانه خود ادامه می دهند.
شیخ فضل الله عالمی شجاع و نترس و قاطع و انعطاف ناپذیر بود. او با صراحت از حکومت اسلامی دفاع می کرد. او دخالت های دشمنان کشور در امور داخلی ایران را محکوم می نمود و مردم را به مبارزه بر علیه انگلیس و روس فرا می خواند… و این البته برای شخصی، مانند شیخ فضل الله یک افتخار بوده و هست و خواهد بود. زیرا زمانی شیخ در برابر مطامع روس و انگلیس ایستاد که بسیاری از روشنفکران در وابستگی به روس و انگلیس و بستن قراردادهای اسارت بار با این دو کشور، مسابقه زشتی را شروع کرده بودند.
چقدر ساده لوح بودند کسانی که برای جلوگیری از اعدام شیخ، پیشنهاد می کردند که شیخ فضل الله به سفارت روس و انگلیس و یا عثمانی پناهنده شود و یا لااقل پرچم یکی از این کشورها را بر سر منزل خود به اهتزاز درآورد. شیخ فضل الله تمامی بدبختی های کشور را از ناحیه این سه کشور می دانست. اگر شیخ دست از مبارزه بر علیه بی دینی و سکولاریسم برمی داشت اصولاً نیازی نداشت که به این گونه امور متشبث شود.
او هرگز با انگلیس کنار نیامد. عقلاً و شرعاً هرگونه مسامحه را با انگلیس و روس خلاف می دانست. شیخ معتقد بود که آزادی و استقلال در سایه مبارزه بر مبنای اسلام محقق می شود. چگونه ممکن بود انگلیس که منشأ بسیاری از بحران های کشور محسوب می شد امروز مردم را برای رسیدن به آزادی و مشروطیت کمک کند و مبارزین را در سفارت غذا بدهد و در آخر هم مشروطه مطلوب مردم را به مردم عرضه کنند.[48]
اعدام شیخ فضل الله نوری
شیخ ابراهیم زنجانی دادستان دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و محکوم کرد پس از خواندن صورت اتهامات شیخ فضل الله چنین آغاز کرد:وقتی مرحوم مظفرالدین شاه و بعد از او همین محمد علی میرزای مخلوع، استدعای ملت را قبول کردند و قانون و عهدنامه اساسی را امضاء کردند جنابعالی هم با چند نفر از مورخین علماء در استحکام این اساس دخالت داشته، زیاده از هشت ماه و اغلب خودت حاضر مجلس دیگران، مواد قانون اساسی نوشته و تصحیح شد. چه شد که ناگهان شق عصای امت کردی؟ جمعی از اشرار را به دور خودت جمع نمودی….
اگر مشروعیت حلال و واجب بود، چرا به آن شدت مخالفت نمودی؟ چرا بعد از اینکه مخالفت کردی مکرر به تو نصایح کردند، یک شب بنده خودم هم بودم، در خانه آقا میرزا سید محمد طباطبایی، آقا سید عبدالله بهبهانی هم بود. بیست و پنج نفر از معتبرترین وکلا هم حاضر بودند. قسم غلیظ و شدید به کلام الله مجید یاد کردی که همیشه موافقت با مشروطه نمایی؟شیخ فضل الله در پاسخ گفت: پس بقیه حرفهایی را هم که زده ام بیان کنید.ـ جنابعالی حضرت شیخ فضل الله، متهم هستید که اولاً اغتشاش راه انداخته اید. ثانیاً به امر شما چند نفر به قتل رسیده اند!! به مشروطه ای که آقایان علما خواستار آن بودند مخالفت کرده اید. به این دلایل در پیشگاه عدالت محکوم به مجازات و فنا هستید. قبل از اجرای مجازات اعدام، اگر دفاعی از خودتان دارید انجام دهید.شیخ در پاسخ گفت: من مجتهد هستم و بر طبق الهامات قوه اجتهادیه و شمّ فقاهت، راهی را که ماطبق شرع تشخیص دادم پیروی و عمل نمودم.آنگاه شیخ گفت:
بسم الله الرحمن الرحیم. بفرمائید ببینم با محمدعلی میرزا چه کردید؟زنجانی گفت: این به شما مربوط نیست؟شیخ فضل الله: محمدعلی میرزا شاه بود و در رأس استبداد. در ظاهر هم که مشروطه مخالف استبداد است. چطور است که به او امان دادید تا از ایران خارج شود. و تمام قتل و غارت های او را بی ملاحظه ندیده گرفتید؟ مقرری هم که تعیین کرده اید تا سالیانه صد هزار تومان برای او بفرستید. آیا این همان حرفی نیست که از اول می زدیم؟ مشروطه ای که در سفارت انگلیس به عمل بیاید عاقبتی جز این ندارد.
زنجانی گفت: فرصت کم است از خودتان دفاع کنید:شیخ فضل الله گفت: اما با عین الدوله چه کردید؟ به خاطر معاونت در کشتار و ظلم بی حد به مردم. شما می دانید چه کسی باعث شد مردم در گوشه و کنار، دختران خود را بفروشند.زنجانی: وصیت خود را بگویید. به شما مربوط نیست که با دیگران چه کرده ایم.شیخ فضل الله: بهتر است به عین الدوله یک پست وزارت بدهید. از امثال او خوب برمی آید.
اما با لیاخوف چه کردید؟ دیگر مجلس را که من به توپ نبستم. مردم تهران را که من نکشتم. با او چه کردید؟ شنیده ام که او هم به حضور سپهدار و سردار اسعد رسیده، شمشیر خود را باز کرده و تسلیماً به زمین انداخته و سردار اسعد مجدداً شمشیر را به کمر او بسته! این را چه می گویید؟زنجانی: او به وظیفه سربازی خود عمل می کرده!
شیخ فضل الله: پس تنها به وظیفه اسلامی عمل کردن جرم است!! غرض من این است که بگویم مشروطه ای که با پناه بردن به اجنبی پیش برود، پیروزیش را مستبدین جشن می گیرند. اگر شما مرا خواهان استبداد می دانید که می دانم نمی دانید و در دلتان به این امر واقفید، چرا با من لااقل همان رفتاری را که با محمدعلی میرزا و عین الدوله و لیاخوف کردید نمی کنید؟ اما می دانید که از من خواسته شده بود که به سفارت روسیه و عثمانی پناه ببرم و جانم در امان باشد و باز هم می دانید که من نپذیرفتم. خودتان هم گفتید که من از اول با مشروطه همراه بودم، اما بعداً جدا شدم و دلیل جدا شدنم را هم می دانید. امام باقر علیه السلام هم در ابتدا با بنی عباس و علیه بنی امیه جنگید اما وقتی انحراف آنها را دید از آنها جدا شد و آخر سر هم به دست بنی عباس کشته شد.
زنجانی: خودت را با امام مقایسه می کنی؟
شیخ فضل الله: نخیر، شما را با بنی عباس مقایسه می کنم.
زنجانی: بس است او را به میدان توپخانه ببرید. وصیتی نداری؟
شیخ فضل الله گفت: من نماز ظهر را خوانده ام. نماز عصرم مانده است.
زنجانی: این مردم کارهای مهمتر از نماز تو دارند. بیهوده نباید آنها را معطل گذاشت…. [49]
اعضای دادگاه
اعضای دادگاه فرمایشی که شیخ فضل الله را به اعدام محکوم کرد شانزده نفر بودند که معروف ترین آنها عبارتند از:
- تقی زاده. وی عامل سرسپرده و متعصب انگلیس و پرچمدار سکولاریسم در ایران محسوب می شود. وی در طول عمر خود یک گام در جهت منافع مردم برنداشت. اعوجاج انقلاب مشروطه به دست وی صورت گرفت.
- سردار اسعد بختیاری. وی از خوانین بختیاری و عامل انگلیس بود. علاوه بر آن وی سهامدار عمده شرکت نفت در قرارداد اسارت بار 1909 دارسی محسوب می شود.
- سپهدار اعظم. وی مأمور آشکار روسیه و عامل آنها بود. وی در قتل عام مردم تبریز در نهضت مشروطه سهم زیادی داشت.
- میرزا حسن خان وثوق الدوله. عامل مشهور انگلیس و بانی قرارداد استعماری ایران، انگلیس معروف به قرارداد 1919 است. وی بعدها نخست وزیر رضاخان شد.
- میرزا علی محمدخان. خواهرزاده تقی زاده و عامل سرسپرده انگلیس بود.
- میرزا ابراهیم زنجانی. دادستان دادگاه شیخ فضل الله نوری و عامل گستاخ انگلیس بود.
وی چند دوره نماینده مجلس شد. وی به اولتیماتوم روسیه به همراه دیگر اعضای فراکسیون به زیان ایران رای داد. زنجانی از اعضای برجسته فراماسون محسوب می شد…. [50]
اعدام شیخ فضل الله
عصر روز 13 رجب 1327 هجری قمری شیخ فضل الله نوری را به میدان توپخانه آوردند و در برابر چشمان هزاران نفر از مردم که بسیاری آشکارا اشک می ریختند او را حاضر برای اعدام کردند. گروهی از مردم شدیداً عصبانی و ناراحت بودند اما جرأت نمی کردند واکنشی از خود بروز دهند.برعکس گروهی از ارازل و اوباش که به شدت از طرف مخالفین شیخ تحریک می شدند مدام کف می زدند.رهبر این گروه خیره و گستاخ، یپرم خان ارمنی، رئیس شهربانی بود. وی مردم را تحریک می کرد تا بر علیه شیخ فضل الله شعار بدهند. او از ترس اینکه مردم بساط آنها را بر هم زنند مرتباً شعار می داد و اوباش را تحریک می کرد تا کف بزنند و هورا بکشند.شیخ را در کنار طناب دار آوردند. یکی از رجال کشور با عجله خود را به شیخ رساند و گفت اگر همین حالا هم شما مشروطه را امضا کنی آزاد می شوی!
شیخ در جواب گفت: من هرگز این مشروطه را امضاء نمی کنم.در این هنگام عمامه را از سر شیخ برداشتند.شیخ فضل الله گفت: این عمامه را از سر من برداشتند از سر همه برخواهند داشت.یوسف خان ارمنی که عمامه را از سر شیخ برداشته بود طناب دار را به گردن شیخ انداخت سپس چهارپایه را از زیر پای شیخ کشید…. دیگر همه چیز تمام شد.
تصفیه حساب با روحانیت
بعد از اعدام شیخ فضل الله نوری هر روز از ارج و منزلت علماء و روحانیون کاسته شد. ارازل و تبهکاران، هرجا که سید و شیخ و خلاصه عمامه به سری می دیدند، اسائه ادب می کردند. خواه این روحانی طرفدار مشروطه بود و یا مخالف مشروطه و خواه بی طرف.اکنون وقت تسویه حساب با دین و اسلام و تشیع فرا رسیده بود. انگلیس و روس و عثمانی که از عمامه به سرها صدمات زیادی دیده بودند بخصوص انگلیس که از لغو قرارداد «رژی» سخت سرافکنده شده و شکست ذلت باری خورده و در کشور و در منطقه بی اعتبار شده بود، اینکه فرصتی بدستش آمده بود که از اسلام و روحانیت انتقام بگیرد.
توهین به جنازه شیخ فضل الله
جنازه شیخ فضل الله را به داخل حیاط نظمیه بردند. جمعیت زیادی در آنجا جمع شده بودند. جنازه شیخ فضل الله را بر روی نیمکتی قرار دادند. انگار هنوز مأموریت سران مشروطه خواه!! در رابطه با شیخ پایان نیافته بود….جمعیت زیادی دور جنازه جمع شده بودند. اسائه ادب به جنازه شیخ فرا رسیده بود.عده ای با قنداق تفنگ و آنهایی که تفنگنداشتند با مشت و لگد بر جنازه شیخ یورش بردند. آنهایی که در صفوف عقب بودند با سنگ بر جنازه شیخ می زدند…. جمعی که دورتر بودند به شکلی دیگر.کار این گروه که تمام شد. نوبت به نفرات بعد رسید.گروهی تف بر جنازه می انداختند… در این میان یکی از سران مجاهدین مشروطه خواه پیش آمد. همه به احترام او، راه باز کردند. این بی حیا به نزدیک جنازه مطهر شیخ که رسید دکمه های شلوارش را باز کرد و در برابر چشمان حاضرین به سر و صورت آقا…. کرد.کاردار عثمانی هم عصازنان جلو آمد. این موقعی بود که سران مشروطه از توهین و اسائه ادب به شیخ خسته شده بودند. خونابه از سر و دهان و بینی و حتی چشم شیخ بیرون آمده بود…..کاردار عثمانی هم جلو آمد. او نیز به ترکی فحش های زیادی نثار شیخ فضل الله کرد.[51]
چرا با شیخ فضل الله این گونه رفتار کردند؟
در طول تاریخ رجال و شخصیت های مذهبی و سیاسی زیادی به اتهام های واهی محکوم به مرگ شده اند. شخصیت های برجسته ای که هرکدام در زمان خود منشاء خدمات زیادی بودند. ولی با هیچکدام از آنها آنگونه رفتار نشده است که با شیخ فضل الله رفتار کرده اند. شیخ فضل الله از این جهت نیز ممتاز و منحصر به فرد است.
همانگونه که گفتیم انقلاب مشروطه نقطه عطفی در تاریخ سیاسی کشور ماست. کشور به انقلاب مشروطه به قولی از مرحله دیکتاتوری به مرحله مشروطه قدم گذاشت و از خودکامگی رها گشت. ولی به نظر نگارنده انقلاب مشروطه دوره دیکتاتوری سنتی را به دیکتاتوری مدرن تبدیل نمود.انقلاب مشروطه باورهای مذهبی مردم را به سُخره گرفت و با برنامه ریزی زمان بندی شده که قدرتهای استکباری تنظیم کرده بودند، به تدریج مردم را از اسلام سیاسی جدا کرد و وارد مرحله سکولاریسم نمود.
جرم شیخ فضل الله این بود که دست دشمن را خوانده بود و می دانست که قصد لندن در حمایت وسیع از مشروطه خواهان در حقیقت دفاع از تز حکومت منهای اسلام است. وگرنه لندن که در قلمرو استعماری خویش سخت ترین و خونین ترین و بی رحم ترین حکومت ها را به قدرت رسانده است چگونه ممکن است از مشروطه حمایت کند. شیخ فضل الله که خود با دقت از برنامه های عوامل لندن در تنظیم قانون اساسی پی برده بود و وحشت آنها را به هنگام تدوین قانون اساسی از اسلام و روحانیت مشاهده نموده بود به خوبی می دانست که سران مشروطه جز به منافع درازمدت انگلیس به چیز دیگری نمی اندیشند.
شیخ فضل الله به خوبی مشاهده می کرد که نهضت شکوهمندی که به رهبری علماء برای محدود کردن قدرت شاهان خودکامه به راه افتاده بود و به پیروزی چشمگیری هم انجامید چگونه توسط گروهی دین ستیز و اسلام گریز به اعوجاج کشیده شد و عرصه را بر دین مداران تنگ کرد. شیخ فضل الله می دید که علماء اعلام نجف و تهران و سایر شهرهای ایران یک زبان، تندروی سکولارها را در تدوین قانون اساسی رد کردند و نوشتند: که مجلس شورای عمومی منافی با قواعد اسلام است و ما مسلمانان ابداً راضی نمی شویم که وهنی به اسلام و دین ما برسد و در مقابل احکام اسلامیه، شاه و رعیت یکسان است و بر همه لازم است حفظ دین و آیین شریعت حضرت سید المرسلین…» این نامه را حدود سیصد تن از علماء و مجتهدان برجسته مهر و امضاء نموده بودند.[52]
شیخ فضل الله به نحوی متوجه بود که تقی زاده که پرچمدار سکولاریسم شده است مورد حمایت همه عناصر ضد دین اعم از دربار و درباریان و عناصر مختلف دین گریز قرار می گیرد. لندن نیز بی شرمانه از وی حمایت می کند. در آن هنگام که علمای نجف او را تکفیر کردند لندن او را به آغوش می کشد و شدیداً از وی جانبداری می نماید….
در اینجا برای آنکه از مسایل سیاسی زندگی شیخ فضل الله چیزی فروگذار نشده باشد به طور خلاصه علت ملاقات شیخ با محمدعلی شاه در دوره استبداد صغیر را می نگاریم: به قول مرحوم شوشتری:مرحوم شیخ فضل الله در مدتی که محمدعلی شاه در باغشاه سکونت داشت برخلاف میل و رضایتش یک مرتبه او را به باغشاه بردند و در آن مجلس هم از مذاکرات شیخ، شاه فهمید که شیخ با اقدامات او و درباریانش مخالف است. وی در ادامه می گوید:
مشیرالسلطنه که در آن روزگار صدراعظم بود برای رفع اختلاف دربار با وی به منزل وی رفت و پس از مذاکرات زیادی که با شیخ کرد مأیوس از منزل شیخ خارج گردید. حتی در مراجعت به حاجی علی اکبر بروجردی اظهار کرد که این رفتار حضرت آقا با شاه و ما بدتر از رفتار سیدین مسندین (بهبهانی و طباطبایی) است.[53] تصور محمدعلی شاه این بود که می تواند شیخ فضل الله را کهمخالف مشروطه شده به خود نزدیک کند. حال آنکه از نظر شیخ مشروطه غیرمشروعه با حکومت محمدعلی شاه تفاوت چندانی نداشت.
این اتهامات از دید لندن و هواداران و عوامل داخلی آنها کافی است که شخصی مانند شیخ فضل الله را به اعدام محکوم کنند. جالب توجه اینکه طرح دادگاه فرمایشی برای محکومیت شیخ فضل الله نخستین بار در سفارت انگلیس تهیه می شود. همچنانکه طرح ترور شیخ فضل الله را هم در سفارت بریتانیا تهیه کردند و «کریم دواتگر» از کمیته مجازات را وادار به ترور شیخ فضل الله کردند. او نیز ]این طرح را[ در شب 16 ذی الحجه سال 1326 هجری قمری به اجراء گذاشت. در این حادثه شیخ فقط مجروح شد. طرح ترور شیخ ناکام ماند و لندن 6 ماه بعد طرح محاکمه شیخ را به اجرا درآورد.
قابل توجه اینکه اعضای کمیته مجازات را اکثراً بهائیان و مشروطه خواهان افراطی تشکیل داده بودند. کریم دواتگر ضارب شیخ فضل الله نوری قاتل چند شخصیت دیگر بود و سپس خود به دست همین کمیته ترور و کشته شد.[54]زنده یاد جلال آل احمد درباره شیخ فضل الله نوری می گوید:من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غربزدگی، پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.[55]
مظلومیت شیخ فضل الله به اندازه ای است که تا امروز هم گروهی که از رسوبات فکری روشنفکران دین ستیز صدر مشروطیت تغذیه شده و به شرح حال شیخ پرداخته اند او را ضدمشروطه و هواخواه استبداد معرفی می کنند. حال آنکه همان گونه که گفتیم شیخ از همه عناصر به ظاهر مشروطه خواه آزاده تر، روشنفکرتر و در دین محوری متعصب تر از همگنان خود بوده است.
در تاریخ خونبار تشیع، بزرگان بسیاری به اتهام های واهی که عمدتاً دفاع از ساحت ولایت بود به شهادت رسیده اند. شیعه از این جهت هم پرافتخار است. جنازه های برخی از آن بزرگان را سوزاندند و خاکسترشان را به دجله ریختند. اما با هیچ جنازه ای آن گونه که با جنازه شیخ فضل الله صورت گرفت، رفتار نشده است. مگر شیخ چه ذنب لایُغفری مرتکب شده بود که مستوجب این جریمه بود؟
تنها گناه شیخ فضل الله دفاع از اسلام و دفاع از حکومت اسلامی بود.
بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است