7صفربرابر با13شهریور ، شهادت امام حسن مجتبی (ع)
شهادت امام حسن مجتبی(ع)
شهادت امام حسن مجتبی(ع)
امروز به یاد سبط اکبر رسول خدا، امام حسن مجتبی علیهالسلام و آن همه مصیبت و اندوه و درد و رنج و مظلومیت جانکاه، چشمان تمامی دوستدارانِ حتّی و عاشقان معنویّت و شیفتگان ولایت علوی میگرید. در روزهای ماه صفر واقعه جانگداز شهادتش، طراوت و شادابی همه بوستانهای جهان را به خزان کشید. شقایق با داغ از زمین میروید و لاله، رنگِ خون مطهر او را بر چهره دارد. بنفشه از اندوه او سر به گریبان است و چشم نرگس به یاد او نگران است.
اگر ابر میبارد غربت او را میگرید و اگر رعد میغرّد، حماسههای حیات جاودانه او را فریاد میزند. هر صخره استوار نشان از عزم راسخ او دارد و هر قلّه سترگِ کوهسار از همّت بلند او سخن میگوید.
شناسنامه امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن مجتبی(ع) علیه السلام، در 15 ماه مبارک رمضان سال سوم هجری، در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود. هفت سال از عمر شریفش مصادف با حیات پربار خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم بود.
پدر گرامی اش امام علی بن ابیطالب علیه السلام و مادر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، دختر پیامبر خداست.
تنها کنیه امام حسن مجتبی(ع) علیه السلام «ابو محمّد» است. ولی در القاب حضرت تعابیر مختلفی ذکر شده است. مشهورترین القاب حضرتش عبارتند از: تقیّ، زکیّ، سیّد، سبط، ولیّ.
سیره نگاران، عبارات زیر را نقش نگین حضرت دانسته اند: «العزّة للّه وحده»؛ «العزّة للّه»؛ «اللّه اکبر»؛ «به نستعین» و «حسبی اللّه».
امام حسن مجتبی(ع) علیه السلام روز پنجشنبه هفتم صفر، و به قولی بیست و هشتم و به قول دیگر در آخر ماه صفر سال 49ه.ق در سن 47 سالگی بر اثر زهری که به او خوراندند به شهادت رسید، و در قبرستان بقیع (واقع در مدینه) به خاک سپرده شد.
پیش از امامت
امام حسن مجتبی(ع)در طول سی و هفت سالی که در کنار پدر زیست نه فقط فرزندی مطیع و امام شناس بود، بلکه همواره بازوی نیرومند، یاوری صدیق، مسئولی امین و با تجربه و سربازی عاشق و فداکار برای امیرمومنان به حساب می آمد. وی با شناخت کاملی که از پدر داشت، خود را وقف خدمت به امیرالمؤمنین کرده بود.
روزی بازوی نظامی پدر می شود و به فرمانش به طرف کوفه روانه می شود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهی دهد و آنها را جهت مقابله با پیمان شکنان و ناکثان بسیج کند. روزدیگر بازوی سیاسی امام می شود و در جریانات سیاسی دوران عثمان وارد صحنه می شود و او را نسبت به وضع ناهنجار دستگاه خلافتش وکثرت انحرافات آگاه می سازد و یا در مسئله حکمیت به دستور آن حضرت و با بیانات شیوا و دلنشین، اعلام موضع می نماید و دست به افشاگری می زند.
آن حضرت در سمت قضاوت و دیگر مسوولیت ها به کمک و یاری پدر می شتابد.
امامت و خلافت
شامگاه بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت، حضرت علی علیه السلام، شهید شد. بامداد آن روز، مردم در مسجد جامع شهر، گرد آمدند، حضرت امام حسن مجتبی(ع)که در آنوقت 37 سال داشتند بر منبر فراز آمدند و فرمودند:
دیشب، مرد یگانه ای از جهان رخت بست که در میان گذشتگان و هم در بین آیندگان، به دانش و کردار، یکتا بود. همراه پیامبر، جنگها کرد و در نگاهبانی اسلام و پیامبر، مجاهدانه کوشید، و پیامبر در جنگها، او را به سپاهسالاری می فرستاد و او هماره پیروز باز می گشت…
از زرد و سفید (اشاره به زر و سیم) دنیا، بیش از 700 درهم نگذاشت، آنهم سهمیه ی او و بر آن بود که با آن خدمتگاری برای خانواده ی خود فراهم آورد.
بدین هنگام، امام به سختی گریست و مردم نیز گریستند…
آنگاه،امام نشست و عبد الله بن عباس برخاست و گفت:
مردم!، این (اشاره به امام حسن مجتبی(ع) فرزند پیامبر شما و جانشین علی (ع) و امام شماست، با او بیعت کنید! مردم، گروها گروه، بدو روی آوردند و بیعت کردند.
صلح امام حسن مجتبی(ع)
یکی از پرسش های مهم این است که: چرا معصومان علیهم السلام در فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود، سیاست ثابتی نداشتند؟ اصولاً تعیین خطّ مشی ها و سیاست های آنان، برچه اساس و چه معیارهایی بوده است؟
در جواب باید گفت: شرایط و تحوّلات جامعه، نقش بنیادینی در شکل گیری سیاست آنان دارد. آنان رهبران مردم بودند که با شناخت شرایط زمان به رهبری آنان می پرداختند.
طبیعی است که شرایط زمان و مکان یک معصوم، با شرایط معصوم دیگر، متفاوت است و حتی در عصر یک معصوم نیز ممکن است شرایط تفاوت پیدا کرده و همین تفاوت سبب تغییر استراتژی شود.
از سوی دیگر، اهداف اصلی معصومان حفظ و اجرای قوانین الهی و رعایت مصالح عمومی است که این عناصر با بهره گیری از اهرم صلح، قیام، سکوت و… تأمین می شود.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با مشرکان و یهودیان می جنگد و در شرایطی دیگر با مشرکان صلح می کند که به عنوان «صلح حدیبیه» شهرت یافته است.
امام علی علیه السلام 25 سال در برابر خلفا سکوت می کند، که از آن به عنوان «خار در چشم و استخوان درگلو» یاد کرده است.
بی تردید، سکوت علی علیه السلام بدان معنا نیست که او خلفا را شایسته رهبری می دانست؛ بلکه به خاطر رعایت مصالح عمومی و حفظ دین سکوت کرد.
شهادت امام حسن مجتبی(ع)
ابن ابی الحدید می نویسد: «چون معاویه خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام حسن مجتبی(ع) کرد،
زیرا معاویه برای گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثی کردن حکومتش مانعی بزرگ تر و قوی تر از حسن بن علی(ع) نمی دید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»
در این توطئه، بیش ترین نقش را مروان بن حکم که فرماندار مدینه بود ایفا کرد. وقتی معاویه تصمیم امام حسن مجتبی(ع)بر این جنایت هولناک گرفت،
آخرین مرتبه، طی نامه ای سری از مروان فرماندار خویش خواست تا در مسمومیت امام حسن مجتبی(ع) سرعت گیرد و آن را در اولویت قرار دهد.
مروان جهت اجرای این توطئه مامور شد با جعده دختر اشعث همسر امام حسن مجتبی(ع) تماس برقرار کند. معاویه در نامه اش نوشته بود که جعده یک عنصر ناراضی و ناراحت است
و از جهت روحی می تواند با ما همکاری داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه کرده بود صد هزار درهم به او بدهد.
امام صادق(ع) فرمود: جعده -لعنة الله علیها- زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام حسن مجتبی(ع) روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود، به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد، آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود، به مجرد این که شیر را آشامید، پس از چند دقیقه امام(ع) فریاد برآورد:
«دشمن خدا! تو مرا کشتی، خداوند تو را نابود کند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودی (خوشحالی) برای تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رایگان در راستای اهدافشان به کار گرفتند.
سوگند به خدا معاویه تو را بیچاره و بدبخت نمود و خود را خوار و ذلیل کرد.»
امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام حسن مجتبی(ع) بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیش تر باقی نماند و از دنیا رفت و معاویه هم بدانچه وعده کرده بود وفا ننمود.»
سیمای امام حسن مجتبی(ع)
حسن بن علی(ع) عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بود، و چنان بود که وقتی حج به جای می آورد، پیاده به حج می رفت و گاهی نیز پای برهنه راه می رفت.
و چنان بود که وقتی یاد مرگ می کرد می گریست، و چون یاد قبر می کرد می گریست، و چون از قیامت و بعث و نشور یاد می کرد می گریست، و چون متذکر عبور و گذشت از صراط -در قیامت- می شد می گریست.
و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می افتاد، فریادی می زد و روی زمین می افتاد…
و چون به نماز می ایستاد بندهای بدنش می لرزید، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده می شد مضطرب و نگران می شد و از خدای تعالی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم را درخواست می کرد…
و هر گاه در وقت خواندن قرآن به جمله «یا ایها الذین آمنوا» می رسید می گفت: «لبیک اللهم لبیک »…
و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می دید به ذکر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بیان از همه کس فصیحتر بود.
داستانهایی از امام حسن مجتبی(ع)
شخصی خدمت حضرت مجتبی علیه السلام رسید و عرض کرد: ای فرزند امیرمؤمنان! تو را به خدایی که به شما نعمت فراوان داده سوگند می دهم به فریاد من برس که دشمنی ستمکار دارم که نه حرمت پیران را پاس می دارد،
و نه به کوچکی صغیران ترحّم می کند. حضرت که به جایی تکیه داده بودند، با شنیدن این سخن برخاسته و فرمودند: این دشمن کیست تا داد تو را از او بگیرم؟
عرض کرد: دشمن من فقر و نداری است. حضرت اندکی سر به زیر انداخته، سپس به خدمتکار خویش فرمودند: آنچه از مال نزد تو موجود است حاضر کن. او نیز پنج هزار درهم آورد و به آن مرد داد. و بعد، حضرت فرمودند:
تو را به خدا سوگند می دهم هرگاه بار دیگر این دشمن به تو حمله کرد و در حق تو ستم روا داشت، او را نزد من بیاور تا [شرّ] او را از تو دور گردانم.»
کراماتی از امام حسن مجتبی علیه السلام
روزی امام حسن مجتبی(ع) برای عمره به سوی مکه عظیمت کردند. در این سفر، فرزند زبیر ایشان را همراهی می کرد. در طول مسیر، در مکانی زیر یک درخت خرمای خشکیده به استراحت پرداختند.
ابن زبیر به امام علیه السلام عرض کرد: «لو کان فی هذا النخل رطب اکلناه؛ ای کاش این درخت، خرمای تازه داشت و از آن می خوردیم.» امام علیه السلام فرمودند: «او انت تشتهی الرطب؛
آیا تو به خرمای تازه اشتهایی داری؟» او گفت: آری. امام حسن علیه السلام سر را به سوی آسمان بلند نمودند و دعایی خواندند. در این هنگام درخت، سبز شد و پر از برگ گردید و دارای خرمای فراوانی شد و یاران ایشان از آن درخت بالا رفتند و خرمای زیادی چیدند.
رشحاتی از کلام نورانی امام حسن مجتبی علیه السلام
از حضرت امام حسن مجتبی(ع) پرسیده شد که بردباری یعنی چه؟ فرمودند: بردباری عبارت از فرو بردن خشم و اختیار خودداشتن است.
از حضرت پرسیده شده بزرگواری چیست؟ فرمودند: احسان به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها.
از امام علیه السلام پرسیده شد که جوانمردی یعنی چه؟ فرمودند: جوانمردی عبارت است از حراست دین، و عزت نفس، و با نرمش برخورد نمودن و بررسی عملکرد خویش، و پرداخت حقوق و دوستی نمودن با مردم.
از امام حسن علیه السلام معنای کرامت و بزرگ منشی را پرسیدند؟ فرمودند: بخشش پیش از خواهش و اطعام در هنگام قحطی.
امام حسن مجتبی علیه السلام از نگاه دیگران
پس از شهادت امام حسن مجتبی(ع) امام حسین(ع) هر شب جمعه بر مزار او می رفت و این گونه با برادر سخن می گفت: «چگونه سر و بدن خود را خوشبو کنم در حالی که بدن تو در زیر خاک است.
چگونه از دنیا بهره گیرم در حالی که هر آنچه به تو نزدیک است نزد من محبوب است. هر گاه کبوتری بانگ زند و باد شمال و جنوب به وزش در آید، بر تو خواهم گریست.
تا وقتی بر درخت های حجاز شاخه ای جوانه می زند چشمانم از اشک بر تو خشک نخواهد شد. گریه ام طولانی و اشکم جاری است که تو از من دوری و مزارت نزدیک و غریب.
دیواره های قبر تو را در برگرفته که هر کس زیر خاک است غریب است. او که رفته خوشحال و اینکه مانده غمگین است. غارت زده آن کسی نیست که دارایی اش را به تاراج برده اند، غارت زده کسی است که برادرش را زیر خاک پوشانده است».